این، نشان از آن داشت که حکومت تا چه میزان از گسترش علوم حدیثی در هراس است. عباسیان اما بهگونهای دیگر به موضوع انتشار احادیث مینگریستند. مشهور است که ابوجعفر منصور، دومین خلیفه عباسی و پراقتدارترینشان، مالک بن انس را گفت تا کتابی در فقه نویسد که سرآمد زمانه باشد و به قول ابوجعفر، آن را به کعبه بیاویزند تا مسلمانان را گریزی از فرمانبرداری آن نباشد.
توصیه منصور به مالک نشان از آن دارد که نگاه حکومت به فقه و حدیث تغییر یافته و اینک وقت بهرهبرداری از این میراث گرانبها فرا رسیده است این تغییر نگاه اما تنها سبب پیدایش فقه و حدیث موافق و سازگار با مواقف حکومت نشد بلکه در حاشیه آن سبب پیدایش سنتی شد که مشروعیت خود را در اتصال و استناد خویش به رسول خدا(ص) میدید. 57هزار حدیث فقهی و غیرفقهی شیعی در این عصر به دست امام باقر و امام صادق(ع) پدید آمد؛ عصری که به عصر طلایی فقه مشهور شد اما چندان دوامی نداشت.
حکومت بهسرعت دریافت که این ابزار بهواقع چون شمشیری دولبه است که چهبسا دستمایه گرفتاریهای فراوانی در آینده قرار گیرد؛ از این رو، مدارس و مذاهب را به 4طریقه خلاصه کرد و به این شیوه باب اجتهاد مفتوح را مسدود و مذاهب دیگر را که به هیچ روی در مشروعیت، کم از این چهار مذهب نداشتند ممنوع اعلام کرد. به تناسب این تغییر رفتار، ائمه نیز تغییر رویکرد دادند و بر این اساس به تشکیل سازمانی به نام وکلا دست زدند که جایگزینی بود برای امامی که اینک مردمان را امکان دسترسی به او نبود. اوج فعالیتهای سازمان وکلا را باید در عصر امام هادی(ع) به مشاهده نشست. در این جستار میکوشیم تا به مناسبت پانزدهم شوال، سالروز وفاتعبدالعظیم بنعبدالله بن علی حسنی مشهور به شاهعبدالعظیم- یکی از این وکلا- به زندگی و حیات فرهنگی او نگاهی بیفکنیم.
دوران آخرین امامان حاضر شیعه همراه بود با اختناق شدید از سوی خلفای بنیعباس. برخی محققان، این دوران را عصر حیات پادگانی ائمه(ع) نام دادهاند. این در حالی بود که شیعه در سراسر بلاد اسلامی گسترده شده بودند و این نیاز ایشان را به فراگیری علوم اهلبیت(ع) بیش از پیش جلوهگر میساخت. اساس نظام ارتباط ائمه با مردم در عصر امامکاظم(ع) گذاشته شد و به مرور زمان و با تغییر مولفهها و متغیرات زمانی تغییر شکل یافت. در عصر امامهادی(ع) این سازمان آخرین تغییرات خود را تجربه کرد. کار این سازمان در عصر امامهادی(ع) تنظیم و برقراری ارتباط میان امام و مردم و در عین حال جمعآوری خمس و مصرف آن در مواردی بود که امام صلاح میدید. به سخن دیگر میتوان گفت که نظام وکالت نقشی اساسی در تثبیت موقعیت سیاسی و فرهنگی شیعه ایفا میکرد.
امام هادی(ع) 4منطقه را برای وکلای خویش تعریف کرده بود:
الف- بغداد، مدائن، سواد (عراق عرب) و کوفه
ب- بصره و اهواز که بخشهای جنوبی ایران را نیز در بر میگرفت و گاه تا دریای مکران یا سیستان را نیز پوشش میداد.
ج- قم و همدان و شهرهای مرکزی ایران و نیز خراسان و ماوراءالنهر
د- حجاز، یمن و مصر.
وکلای امام بیشتر به وسیله نامه، آن هم توسط افراد مطمئن با امام در رابطه بودند و برای مخفی ماندن کمتر سعی میکردند سفر کنند. البته باید میان این سازمان شیعی و سازمانی که فرقه دیگر شیعیان یعنی اسماعیلیه پایه نهاده بودند تفکیک کرد زیرا سازمان اسماعیلیان بسیار بیشتر به فعالیتهای سری میپرداخت و گاه فعالیتهایش را به بخش نظامی هم گسترش میداد. امام هادی(ع) اما کمتر به این امور بها میداد و بیشتر فعالیتهای خویش را محدود به مسائل فرهنگی و فقهی و اعتقادی کرده بود.
یکی از اساسیترین اقدامات سازمان وکلا در گسترش احادیث فقهی و کلامی نمود مییافت.
به واقع میتوان ادعا کرد که بخش عمدهای از معارف حدیثی و فقهی ائمه(ع) به واسطه وکلا منتشر میشد. البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که به سبب وضعیت خاص آن عصر، گزارش چندان روشنی از اسامی و سیاهه تفصیلی فعالیتهای ایشان موجود نیست. بسیاری از این وکلا در لابهلای سطور تاریخی برای همیشه مدفون شدهاند و تنها به ذکر نامی از ایشان آن هم تحت عنوان کلی وکلا اکتفا شده است؛ برخی نیز شانس این را یافتهاند تا خویش را آشکار سازند و این البته گذشته از واسطهبودن ایشان میان مردم و امام، بیشتر به جنبههای شخصیتی ایشان بازمیگردد.
شیخ الطائفه، محمدبنحسن طوسی در یکی از دو اثر رجالی خویش یعنی «الرجال» به ذکر
185 تن از یاران امام هادی(ع) که نقش وکالت ایشان را نیز ایفا میکردند اشاره کرده است؛ نامهایی چون فضلبنشاذان، حسین بن سعید اهوازی، حسنبن علی ناصر کبیر و عبدالعظیم بن عبدالله بن علی حسنی. بنا بر آنچه در کتب رجالی قابل دریافت است، عبدالعظیم، جزو نواده اماممجتبی(ع) از تیره حسن بن زیدبن حسن(ع) است. از قضا تمام فرزندان حسن بن زید، یعنی قاسم، علی و اسماعیل در خدمت عموزادگان حسینی خویش بودند و از فرامین ایشان اطاعت میکردند. مشهور است که علی ناصر کبیر که از عموهای عبدالعظیم بود به توصیه امام، حکومت علویان طبرستان را به دست گرفت و به فرامین ایشان تن میداد.
البته در کتب تاریخ به درک چندان روشنی از نحوه ارتباط عبدالعظیم و عموها و عموزادگانش که حکومت علویان طبرستان را در سال 250هجری پایه گذاردند، نمیتوان دست یافت اما بیشک میتوان به اصل ارتباط ایشان مطمئن بود؛ خصوصا آنکه میدانیم عبدالعظیم چندین سفر به طبرستان داشته و در ری و قم برای علویان تبلیغ میکرده است. اما آنچه سبب میشود بیشتر بر نقش علمی عبدالعظیم حسنی متمرکز شویم، نقش سیاسی و ارتباط نزدیک وی با ائمه بوده است.
در کتب رجالی- چنانکه ذکر آن رفت - تنها به ارتباط عبدالعظیم با امام هادی(ع) اشارت رفته است اما میدانیم که عبدالعظیم لااقل با امام جواد و نیز امامعسکری(ع) هم در ارتباط بوده است؛ زیرا در کتب حدیثی اسانیدی موجود است که بر ارتباط گسترده عبدالعظیم با راویان اختصاصی این دو امام مهر تاکید میزند. شاید علت این امر را که در کتب رجالی تنها از رابطه عبدالعظیم و امام هادی(ع) سخن به میان آمده است، بتوان در ارتباط فوقالعاده عبدالعظیم با امامهادی(ع) جستوجو کرد. یک بررسی میدانی نشان میدهد که عبدالعظیم در اسناد اندکی بیش از 33 روایت متصل و مستند در کتب اربعه یعنی الکافی، الفقیه، الاستبصار و التهذیب وجود دارد.
البته بیشتر این احادیث به امام صادق منتهی میشوند اما همین امر را برخی دال بر ارتباط عبدالعظیم و امام هادی دانستهاند زیرا نحوه قرار گرفتن او در سند بهگونهای است که نه راوی اول یا دوم گزارش اصلی است و نه از راویان انتهایی که در اواخر عصر غیبت صغری و نیز پس از آن پدید آمدند و در واقع سرمنشأ پدید آمدن مجموعههای گرانسنگ حدیثی چون الکافی شدند. این پدیده نشان میدهد که عبدالعظیم این احادیث را از امام هادی فرا گرفته است. میتوان به 3دلیل بر صحت این مطلب اشاره کرد. نخست آنکه اسم عبدالعظیم حسنی در میان اصحاب دیگر ائمه(ع) وجود ندارد و شیخ طوسی در کتاب رجالی خویش تنها او را در زمره یاران امام هادی ذکر کرده است.
دوم آنکه بیشتر روایات او به امام صادق(ع) ختم میشود با آنکه میدانیم بیشتر ارتباط فقهی و حدیثی عبدالعظیم حسنی با امام هادی(ع) بوده است. برای توجیه این تناقض ظاهری تنها میتوان به همان مطلب پیشگفته متوسل شد که عبدالعظیم روایات امام صادق(ع) را از امام هادی(ع) شنیده است اما به سبب مسائلی که اصلیترین آن در واقع همان اختناق حاکم بوده است، آن را با سندی غیر از امام هادی(ع) نقل کرده است.
دلیل این را نیز باید در مخفینگاهداشتن سازمان وکلا و ارتباط ایشان با امام دانست. از قضا این پنهانکاریها نیز بسیار کارساز بوده است زیرا بارها جان امام هادی(ع) را که از سوی خلیفه عباسی- متوکل- تهدید میشد، نجات داد؛ چون سعایتکنندگان و جاسوسان دلیلی براین ارتباط ارائه نمیدادند. دلیل سوم آنکه محتوای احادیث عبدالعظیم نیز نشانگر همین امر یعنی ارتباط گسترده او با امام هادی(ع) است.
میدانیم امام هادی(ع) در 2جبهه مشغول پیکار بوده است. اول با اسلام حاکم و دوم با غالیان که گروهی شیعی بودند که در شأن ائمه(ع) غلو و افراط میکردند. در احادیث عبدالعظیم نیز همین دو امر قابل مشاهده است. در حدیثی که شیخ صدوق آن را در التوحید گزارش کرده است میتوان این دو امر را مشاهده کرد. در این گزارش عبدالعظیم به خدمت امام هادی(ع) میرسد و این خود بهتنهایی نشانگر ارتباط وثیق او با امام بوده است زیرا در این شرایط امام در پادگانی در سامراء محاصره بود.
عبدالعظیم در این گزارش از امام سؤالاتی میپرسد و در واقع عقاید خویش را بر ایشان عرضه میکند. امام نیز بر اکثر عقاید او مهر تایید مینهد. آنگاه عبدالعظیم را به اعتدال و میانهروی در مورد ائمه(ع) و پرهیز از افراط و تفریط در شأن ایشان فرا میخواند. این گزارش همچنین وضعیت فقهی و حدیثی آن عصر را نشان میدهد که تا چه میزان در مورد اصول اساسی و بنیانهای واقعی کلامی و فقهی تردید و ابهام پدید آمده بود؛ عصری که شاید بتوان نام تفسیر و تبیین بر آن نهاد؛ تفسیر و تبیین و رفع ابهاماتی که شاید بیش از هرکسی بر دوش بزرگانی چون عبدالعظیم حسنی برای ما به یادگار مانده است.